دلداری

ساخت وبلاگ

امروز با پاسگاه و پزشکی قانونی و مرخصی ساعتی شروع شد.

وقتی رسیدم، قیافه مو که دیدن، بجای فحش دادن، شروع کردن به دلداری ام گرچه نمیدونستن چیه.

گفتن بعد هر سختی ، قراره یه آسونی بیاد...مطمئن باشین برکت و خوشی زیادی قراره بهتون برسه که به خاک میشینین....

بغض کرده بودم و حرف نمیزدم.

یکی منو کشید کنار و از دردای خودش گفت و بهم گفت محکم باشم. وظیفه مه ادامه بدم به زندگی. همه درد دارن.

یکی پای صندوق که مشتری نبود، اومد بالاسرم و گفت : وقتی به ته دردت رسیدی، اینو با خودت تکرار کن: انالله و انا الیه راجعون. این واسه مرگ نیست. این واسه زنده هاست. برای اینکه قوت بگیری. اینو با یه اطمینان خاطری گفت و بهش اعتقاد داشت که گریه ام گرفت همونجا....

بعدشم تمام امروز برای اینکه خنده به لبم برگرده، از هیچ کاری دریغ نکردن....از مسخره بازی گرفته تا جوک....

والله که اینا پیش خدا مقرب ترن چون "انسان" ترن. خاکستری اند...

اینا، همون کسایین که زن بازن. شراب خورن و تتو دارن. سیگار، نقل و نبات شونه و گاهی مواد میکشن که ساعت کاری زیاد اینجا رو دووم بیارن و سرحال بشن.

ولی درونا، همچین آدمای محکمی اند....اینا تفسیر آیه های قرآن اند....

زن و بچه دارن و بنظرم بخاطر داشتن خانواده و این غیرت شون ، خدا بهشون برکتی داده که زندگی شون جریان داره

چیزی که تو خونه ما نیست. ما راکدیم. با هر دردی، متوقف میشیم و تنها و فردگراییم...

کاش منم خانواده داشتم....کاش منم مث آدم زندگی میکردم....

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 14:33