کم فروشی

ساخت وبلاگ

فروشنده جماعت، چیزی تو ذهنشه به اسم منفعت شخصی که مث پرده میفته رو چشمش و براش فرقی نمیکنه کی جلو روشه. انگار یه عینک داره که دنیا رو فیلتر میکنه و با همه با همون منطق رفتار میکنن.
منطق شون چیه؟ وقتی داری غذا تقسیم میکنی تا با کسی بخوری، عدالت اینه نصف نصف باشه.
نصف مال من، نصف مال تو
ولی اینا همچین منطقی تو کت شون نمیره. قطعا سهم خودشون باید بیشتر باشه. نفع باید سمت اونا باشه. اینو علنی هم نشون نمیدن. با یه کرمی ، یه زیرابی رفتنی، قطعا انجامش میدن. مثلا جلو چشم تو نصف نصف میکنن اما یه تیکه گوشت از طرف تو زیر پلوی خودشون قایم میکنن. هم ظاهرو داشته باشن هم نفع خودشونو.
ما باید یه سری چیزا وزن کنیم و بفروشیم.
به من گفتن رو به بالا اضافه کن. چرا؟ چون نکنه بعدا کم بیاد و کسری بخوریم از شرکت. پس ریز ریز از مشتری میگیریم که به ضرر ما نشه.
۲۰ گرم به چشم مشتری نمیاد ولی واسه ما، همون میشه مایه نجات.
یکی حتی گفت ما اول باید به فکر خودمون باشیم نه مشتری. گور بابای مشتری که میاد و میره‌. ما ثابتیم‌.
من ولی یاد آیه "وای بر کم فروشان" افتادم....خیلی ترسیدم. وزن رو تغییر ندادم. جهنم. از جیب شخص من بره بهتره تا از حق الناسی که نشه بعدا جمع اش کرد. و اگه اینو بفهمن شاید برام شر بشه.
یه جای دیگه هم صندوقه. اونجا چون موقع گرفتن پول نقد با مشتری اکثرا صحبت میکنم، میگم راضی باشن رو به بالا گرد میکنم.
اگه مبلع زیر هزارتومن باشه، نمیگم. چون واقعا دیگه پول خرد هیچ جا نیست. اما بالای هزار تومن اگر نداشتیم و رند کردم، طلب رضایت میکنم ازشون...
همین نکات ریز باعث میشه من فروشنده خوبی نشم. چون منطق این کسب و کار رو رعایت نمیکنم....
اما مگه خدا برکت نمیده به مال؟ مگه خدا صاحب همه چیز نیست....؟
قبلنا زندگی خیلی سوسولی تر و بچگونه تر بود. اصلا این مسائل توش نبود. الان انگار دارم آیه آیه خدا رو تو زندگی پیدا میکنم....الان انگار دارم بالغ میشم....
راستش من اومده بودم فروشگاه، با همین چیزا آشنا بشم‌. اصل فروشندگی رو یاد بگیرم‌. نواقص خودمو دربیارم و به اصول جفتش شناخت پیدا کنم.
وقتی کفِ کف باشی، خیلی چیزا رو میبینی
بالا و دور بشینی، چشمات خیلی چیزا رو نمیبینه...

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 20:04