سیندرلا

ساخت وبلاگ

یه روز پشت دخل نشسته بودم که یه دختر خجالتی، کمتر از ۲۲ سال اومد اما خیلی لباساش مندرس و چپلکی بود.
میدونی. نهایت فرصت ما برای شناسایی شخصیت مشتریا، به اندازه زدن بارکد کالا و کشیدن کارته. هرچی کالا کمتر، فرصت کمتر
دختره یه دستمال برداشته بود.داشتم بارکد میزدم که پرسید ارزونترین پفک تون چنده؟ پفک ۱۰ تومنی دارید؟
بجای نگاه زیرزیرکی، راحت سرمو بالا آوردم تا بهتر نگاش کنم.  نه شال کجکی یا لباس تقریبا پاره شو، که صورتشو. جوون بود. خیلی جوون. درعین فقر، برق سرزندگی تو چشماش موج میزد.... این برام منحصرش کرد...
اصلا فرق میکرد. سیستم رفتاری و پوششش یکی نبود. اونی که فقیره، خوشحال نیست. گرد زرد رو چهره اش نشسته. زشت و بدقواره است و منتظر مرگه ولی این فرق داشت....وجود این آدم با چیزی که پوشیده بود، تناسب نداشت....
گفتم نمیدونم. پفکا اون قفسه پشته. فک کنم ۱۵ تومن پایینترین باشه. میخوایین نگاه کنین.
رفت و بعد یه مدت تقریبا طولانی برگشت. با لبخندی از سر فتح، گفت پیدا کردم.
یه پفک نمکی مینو بود. ازین قدیمیای بدمزه. ولی اون خوشحال بود‌
ذهنم شروع کرد به فرضیه سازی‌. مگه یه دختر با این سن، با این زیبایی، کجا کار میکنه، زندگی میکنه، که اخر روز با یه پفک نمکی مینو برق شادی تو چشاش میباره؟
درحالیکه بارکد پفک رو میزدم، سریع به خودم نهیب زدم بسه. انقد تو مردم فرو نرو....
اما ذهنم مث ماهی لیز خورد و دوباره نگاش کرد و پیش خودش گفت: مگه این از دخترای داف اینستا چی کم داره؟ چرا این نباید خوشبخت باشه؟ چرا تو این سن نگران رعایت روتین پوستی اش نباشه...؟
خیلی معصوم بود. نگاهش، قیافه اش، لبخندش...
کارتو کشید و درحالیکه که از خریدش تشکر میکردم، تو دلم دعا کردم کاش یه شاهزاده ای بیاد و این گوهرو پیدا کنه و کفش سیندرلا پاش کنه.
یه روزی بیاد که لباسایی تنش کنه که حقشه و در شان خودشه. لباسی که توش بدرخشه و مردمو انگشت به دهن نگه داره....

بعدم گفتم کدوم متصدی فروشگاهی خریداراشو با دعای از ته قلب بدرقه میکنه زن؟ آبی گم شده...

ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 14:38