فصل جدید

ساخت وبلاگ

امروز، اولین روزیه که بعد از یه دوره کار پرفشار، دارم نفس میکشم!

کار مفیدی که دوسش دارم و از اینکه براش وقت میذارم احساس پوچی نمیکنم.

این مدتی که نبودم، داشتم تو دنیای واقعی زندگی میکردم. اونقد که حتی برای گذاشتن پست و استوری و توییت و هزار کوفت دیگه وقت نداشتم!

زندگی شاید همین باشد!

اونقد خودتو تو جریانش خفه کنی که فرصت فکر کردن نداشته باشی.

زمان تو رو باخودش ببره و نفهمی چطور گذشت...

انقد کار از نظر روحی منو تامین میکنه که دیگه به ازدواج فک نمیکنم! و حتی دونفرو رد کردم! چون فرصت آشنایی مزخرف ، با آدمای مزخرف ترو نداشتم!

عملا از ازدواج زده شدم با اتفاقاتی که این مدت برای دو نفر از نزدیکان و دوستان افتاد.

حتی دارم به زندگی تنها تا آخر عمر فکر میکنم و دیگه از این موضوع وحشت ندارم.

نیاز اصلی من ، داشتن بچه بود که الان به نوع دیگه دارم تجربه اش میکنم! من هزاران بچه دارم که نه ترس از دست دادنشونو دارم نه بدست آوردنشون.

من به این زندگی راضی ام


آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 26 آذر 1399 ساعت: 17:26