لِوِل بندی

ساخت وبلاگ

برای کسی که به مرحله بالایی از چیزی رسیده باشه و سطح معیارش همون شده باشه,سخته که به کمتر از اون قانع بشه

مثلا دبیرستان ما که تا دلت بخواد اساتید بنام کشور رو دور هم جمع کرده بود و ما رو با سطحی از علم اشنا کرد که صدسال دیگه اساتید خنگ و عقب مونده ما نمیتونن به گرد پاشون برسن. هیچ وقت علم دبیرستان و دانشگاه برای من برابری نمیکرد و احساس میکردم بجای پیشرفت صدقدم عقب تر رفتم.

با احتساب این موضوع,داشتم فکر میکردم چقدر انتخاب همسر میتونه برام سخت باشه؛

وقتی پدری داشتم که نهایت مردانگی رو ازش دیدم,چطور میتونم بچه بازی های یه مذکر دیگه رو جایگزین این تکیه گاه محکم زندگیم کنم؟

بابام ازونایی بود که خونه خودشون نون نمیگرفت اما بعد زن استوندنش,جوری مسولیت زندگی رو برعهده گرفت که لج خونواده شو دراورد

بابای من نه قد رشید داره نه چهره برد پیتی اما مردونگی تو رفتارش موج میزنه و همین متمایزش میکنه.

نگرانم برای اینده. برای انتخابم. برای از دست دادن تکیه گاهی که هیچ وقت دیگه امنیت و اطمینانی مثل اونو پیدا نمیکنم...شاید معنی بزرگ شدن همین باشه...دست شستن از داشته های خوب و خونه نرم و گرم و رهسپار شدن به امید یافته های بهتر...

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 155 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:00