رستگار

ساخت وبلاگ

اوایل فکر میکردم راه رستگاری,قاطی نشدنه.

 آلوده نشدن. با مردم ترکیب نشدن,راه دنیا پیش نگرفتن. نخوردن و نپوشیدن.

ولی الان میگم هرچیزی حد تعادلش,حتی رو به پایین، بد نیست. منتها ؛ باید یاد بگیری چطور ازش جدا بشی که نه به گذشته ی خوبت آسیب بزنه نه در زمان حال, دلگیر باشه و نه آینده رو تحت الشعاع قرار بده.

یه مثال میزنم؛

دایی بزرگم هروقت میومد خونه مون,موقع رفتن یه صلا میداد,کل خانواده شون تو سه سوت باس اماده میشدن و جلو در بودن که خداحافظی کنن و برن

در آنی خونه جوری خالی میشد انگار نه انگار همین یه دیقه پیش پای بساط چایی بودیم. انگار نه انگار ما بچه ها چن ساعت پیش غرق بازی بودیم.

دایی همیشه راحت میرفت اما معمولا بچه ها یه چیزیشونو جا میذاشتن. کیفی ،جورابی ، یا هر وسیله ای. این نشون میده اونا به اندازه دایی,مهارت سرعت عمل تو کندن و رفتنو نداشتن. من خودم از لحاظ عاطفی ضربه میخوردم. ضربه یکهو خالی شدن خونه،دوباره تنهایی و سکوت و خونه معمولی . اینم بی تجربگی من کودک رو نشون میداد که نمیدونستم در شرایط مختلف چطور عمل کنم تا کمتر آسیب ببینم.

اینو گفتم که مثال بزنم چطور باید قاطی شد و راه رها شدن و کندن رو بلد بود...

میشه خورد و لذت برد و استفاده کرد؛ اما وقتی که بدونی همه اش موقتیه، باید بری.

باید بدونی وقتی صدا زدن,چطور سریع و بامهارت از همه چی جدا بشی و بری...

بدون اینکه چیزی جابذاری,بدون اینکه غمگین بشی و ضربه بخوری.چه در مقام میزبان که قراره بمونه,چه میهمانی که داره میره...

درسته اگه کسی لباس کمتری داشته باشه,سریعتر میتونه خودشو برای رفتن جمع و جور کنه اما لخت به مهمونی اومدن برای اینکه موقع رفتن راحتتر بری هم راه درستی نیست. یه لباس خوب و نسبتا زیبا درشأن مهمونی اما بی تشریفات میتونه نه مانع رفتن باشه نه حس کمبود و خلا ایجاد کنه.

اصلش همینه؛ بهره مندی متعادل از دنیا در عین آماده باش همیشگی برای رفتن...

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 141 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:18