خفگی بیانی

ساخت وبلاگ

امروز به حرف زدن و بیان خودم دقت کردم

وقتی دارم با اساتید حرف میزنم,همیشه گیر دارم. واژه ها یادم نمیاد و تپق میزنم.

اما همون لحظه اگر به دوستم رو کنم و ادامه بدم,جملات کامل و قاطع و درستی بیان میکنم.

امروز فهمیدم چرا. فهمیدم چهار سال از چی درد میکشیدم. چون موقع حرف زدن با اساتید,من,من نبودم! سعی میکردم خودمو تو چارچوبی قرار بدم که باهاش آشنا نبودم و این چارچوب نمیتونست نیازهای کلامی و بیانی من برای بیان هیجانات و واژه های مصطلح خودمو دربر بگیره.در نتیجه همیشه گیر داشتم,همیشه ناقص بود و همیشه احساس ناکامی داشتم.

البته دوست تا دوست هم فرق میکنه! کلا دوستای دانشگاه فرهیخته بودن و نمیشد خیلی از واژگان دوران دبیرستان استفاده کرد

اینه که کلا تو دانشگاه احساس خفگی زیاد میکردم. تو چارچوبی بودم که نه بهش اعتقاد داشتم نه میتونستم دوسش داشته باشم و نه دلیلی برای محدود کردن خودم پیدا کنم.

من آدم کوچه بازاری نیستم ولی پاستوریزه حرف زدنم نمیچسبه. اصن هرکس سبک بیانی خاصی داره. لازم نیست حتما فحش باشه. واژه ها و اصلاحای  غیر رسمی مثل آره والا! , دمت گرم , باحال و... بد نیستن,اما گفتنش تو جو رسمی و خشک دانشگاه,جایگاهی نداره.

همه مث اخبارگوها یه جور حرف میزنن :/ هرچی رسمی تر, ارزشمندتر

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 200 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26