آبی گم شده

متن مرتبط با «پیتزا خانوم» در سایت آبی گم شده نوشته شده است

شکر اول

  • میخوام شکرگذاری راه بندازم! میخوام همین چیزای کوچیک خوب زندگی مو ببینم و بشمرم. اولیش؛ اون حس آسایش و سرخوشی بعد ریدن! اون حس خوب تخلیه، تنفس بهتر! باز شدن مغز تا قبلش انگار تمام عروق آدم بسته است. ولی با ریدن انگار همه چی باز میشه... دنیا رنگی میشه...بدون اینکه تو کار خاصی بکنی! بنظر من این معجزه است... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شکر دوم

  • خدایا شکرت برای داشتن چای لیپتون که تو سه سوت، صبح های عجله ای بدون زمان دم شدن چایی میتونیم به عطر و طعم چایی دسترسی داشته باشیم.... میتونیم چایی بخوریم بدون اینکه صبر کنیم ممنون برای این اختراع خدایا شکرت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دست به دست من بده

  • مامانبزرگم خواب میبینه میان دنبالش ببرنش پدرش میاد مادرش میاد مادربزرگش میاد عزرائیلو در قامت مرد خوش پوش میبینه ولی باهاشون نمیره قبرشو نشونش میدن ولی رضا نمیده. هربار که اینا رو تعریف میکنه، جون از وجودمون جدا میشه... به دفعات و به تکرار... هربار همین هول و هراس... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سیلی کار

  • یعنی خدا منتظر بود این حرف از دهن ما خارج بشه تا عن مون بکنه! این حجم از سرما تو اسفند کم نظیر بوده یا حداقل من یادم نیست!! 4 روز بارش پیاپی برف حتی!؟ تک تک لحظه هایی که برف باریدو شمردیم و دیدیم . برای یه عده برف، نعمت بزرگیه ولی برای یه عده بدبخت دیگه، مایه عذاب.... چون از سرما باید بلرزن اما کارهای عادی رو انجام بدن. چون رفت و آمدشون با مشکل جدی روبرو میشه. چون  ماشین ندارن.... بچه ها زیر برف بار خالی کردن و آهنای سرد بار رو با دست خالی هل دادن. ماها تو سرمای سگی استخون سوز، 8 ساعت و بیشتر پای صندوق نشستیم و پاهامون لمس شد... تک تک روزا و ساعتای این 4 - 5 روز رو تو هواشناسی های مختلف چک کردم... 3 لایه جوراب، 3لایه دستکش، 3 لایه شلوار و 4 لایه لباس و مانتو و کاپشن چیزی نیست که فراموش کنم.. امروز برای دووم آوردن بیشتر، 5 دقیقه استراحت رفتم انبار فروشگاه دوییدم تا خون تو بدنم به گردش بیفته و از لمسی بیرون بیاد سرم گیج میرفت و توان همکلامی با مردمو نداشتم. دیگه نزدیک بود بزنم زیر گریه... چون با وجهه بی رحم کار روبرو شدم. با دنیای واقعی بزرگسال.... واقعا تمام این سالا لای پر قو بزرگ شده بودم و معنی "کار" رو نمیفهمیدم.... خدا میدونه چن میلیون آدم روی کره زمین با چه بدبختیایی مجبور به کار های اجباری سختن که به دور از شان انسانی و توانایی انسانی شونه ولی مجبورن....مجبور! بدبختی بعدی که ذهنمو درگیر کرده چی باشه خوبه؟ ماه رمضون چجوری بگذرونم؟؟ :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما ندیدیم

  • ما در زمانه ای زندگی میکنیم که با وجود رسانه از فقر و گرسنگی و ظلم به خودمون، هم وطن مون، همسایه مون و ملت های دیگه و انسانهای دیگه هم خبر داریم اما کاری نکردیم و نمیکنیم و به زندگی عادی و ذلیلانه خودمون ادامه میدیم و فراموش میکنیم انگار ندیدیم..... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پول برای گردشه نه زیر بالش

  • خمس یعنی از یه حدی بیشتر پول نباید نگه داری.پول برای در گردش بودنه. برای رفع احتیاجات روزمره.اگه نگه داشتی، باید بهاشو بپردازی. باید به حاکم دادگر و عادلی که بهش اطمینان داری بدی تا برای مصارف حکومتی یا معیشت باقی مردم به طرز صحیح خرج کنه تا توی جامعه تعادل ایجاد شه. الحق که چه روش اقتصادی زیبایی..., ...ادامه مطلب

  • بپیچون

  • روزای اول که وارد شده بودم، استرس داشتم نکنه ملت سوالی بپرسن بلد نباشم جواب بدم...مخصوصا که بهمون گفتن بهشون نگید نمیدونم! و این خیلی مساله بغرنجی بود برام که در جواب چی باید بگم! رفته رفته یاد گرفتم راه و رسمشو. قضیه اینه که باید جوری جواب بدی که جواب مشخص نباشه! جوری که تو خودش بمونه و فک کنه مشکل از اونه که نفهمیده. مثلا اگر میگرسه فلان چیز تو فروشگاه موجود هست یا نه، تو نمیدونی اصلا اون کالا چی هست! فقط میگی اگه سر جاش نیست، نه نداریم! درحالیکه نه تو راهنماییش کردی نه جواب سربالا دادی. فقط از خودت ردش کردی. الان شرکتا نیروی متخصص استخدام نمیکنن. کسی رو میارن تو سطح که صرفا حضور داشته باشه. مث دربون. مث نگهبان. مث مترسک. فقط باشه. نمونه بارز این کار، دیجی کالاست! زنگ میزنی پشتیبانی،همه شون یه جواب مشابه در پاسخ مشکلت میگن و هیییییی به تعویق میندازن اقدام رو. چون مترسک استخدام کردن نه مسئول پاسخگویی. کافیه کسی ازشون شکایتم بکنه! براشون فرقی نمیکنه. اینو اخراج میکنن، یه خر دیگه میاد... شرکت ما البته واقعا در این راستا داره نهایت تلاششو میکنه. آموزش و آزمون داره و براش مهمه ارتقای کارکنانش و به راحتی با خروجت موافقت نمیکنن. ولی خب، با سبک کلی قالب در جامعه که نمیشه جنگید و جدای از اون زندگی کرد... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سنین مختلف

  • نمیدونم تاحالا دقت کردین یا نه. بچه ها تا وقتی بچه اند، یکسال و 6 ماه و چند روزبزرگتر یا کوچیک بودن هم حتی تاثیر داره بین شون. اونی که بزرگتره، کامل نشون میده. چه روحی و ذهنی، چه جسمی. و خیلی هم بین شون این تفاوت اهمیت داره.(بیا قد بگیریم ببینیم کی بزرگتره) هرچی بزرگتر میشی، این تفاوتا کمتر و کمتر میشه. از بعد دانشگاه که میفتی تو زندگی عادی، دیگه مهم نیست دوستت 5 سال بزرگتره یا کوچیکتر. حتی معلوم نمیکنه عقل و تجربه اش از تو کمتره یا بیشتر. دیگه رقابت مهم نیست.همه تو یه رده اید انگار. که به هم کمک میکنین تا بهتر زندگی کنین. رفاقت بیشتر میشه و رقابتی وجود نداره... برای من که اینطوری بوده. حتی با دخترخاله و برادرم که همیشه رقیب هم بودیم و الان، دلسوز هم. بدون توجه به اون اختلاف سنی. یه چیز دیگه که متوجه شدم، زوال عقل آدم تو سالمندیه...! باورش سخته ولی هست... آدمهای اطراف من، باهوش ترینا بودن و حافظه خوبی داشتن. چندین ساله رو حافظه شون نمیشه تکیه کرد و بدتر از اون، به زوال عقل رسیدن... یعنی چی؟ یعنی سوالی ازشون میپرسی، جواب تو رو نمیدن. هرچی تو ذهن خودشونه میگن. که باعث میشه ارتباط باهاشون خیلی سخت بشه. دیگه فهم جدید پیدا نمیکنن. ذهنشون بسته است و فقط اونچه تو ذهن خودشونه، میچرخه. اوایل فک میکردم ننه بابام اذیتم میکنن. بعدا وقتی تو فروشگاه دیدم ملت بالای 65 سال همینجوری اند، فهمیدم ویژگی روانی سن شونه. نمیشه بهشون خرده گرفت. باید یاد بگیرم دیگه سرشون داد نزنم. بپذیرم همینه. دست خودشون نیست و کنترلش سخته. همینه که هست. منم یه روز دچارش میشم. مهربون تر باشم تا باهام مهربون تر باشن... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سرما

  • سرمای هوا شکسته شده و شما نمیدونین این اتفاق برای ما یعنی چی....! تازه میفهمم کارگر یعنی چی. پول دراوردن یعنی چی. باز ما زیر سقف و مثلا تو فضای بسته کار میکنیم ولی انقد اون در باز و بسته میشه انگار بیرون نشستیم! یه روزایی که دیگه جا نداشت لباس بیشتری بپوشم چون مانع کار کردنم میشد و باز سردم میشد، به خودم القای روانی میکردم  سردم نیست، هوا گرمه و واقعا کمی تاثیرگذار بود و ذهنم خر میشد. میدونی! تازه فهمیدم قدیمی ها و رسومشون چه معنی میده و چه تاثیری داره! شب یلدا یعنی ما داریم به قدرت سرما میخندیم! ما تو رو شکست میدیم! رقص دور آتیش یعنی ما از گرمای آتیش استفاده میکنیم و به حرکت درمیاییم و شادی میکنیم و این انرژی رو برای روزهای سرد پیش رو، ذخیره میکنیم. اینو وقتی فهمیدم که یکی از بچه ها گفت قبلا کارش این بود از فروشگاه که میرفت، شبا آتیش روشن میکرد تا مدتها. اینا نیازای روانی ماست که شاید خودمون ندونیم چیه دقیقا ولی عملکرد و تاثیرش خیلی مهمه...! متاسفانه من آتیش و رقص و جمعی نداشتم که با سرما بجنگم اما یادم میمونه و تو زندگی جدید شمال حتما پیاده اش میکنم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خیانتکار

  • فکر میکردم همکارام خیلی مقرب درگاه الهی اند و نون بازو میخورن میبرن سر سفره زن و بچه شون. بعدا فهمیدم همه شون نمونه بارز یک مرد ایرانی اند. هرزه و خیانتکارن و زنه رو به عنوان ویترین میگیرن و این وسط میرن دنبال عیش و نوش. روز زن ، دغدغه شون این بود چطوری برای همه شون کادو بگیرن. پولاشون نمیرسه...! یعنی مهم نیست کدوم طبقه باشی، هرجا باشی، لاشی گری به راهه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلداری

  • امروز با پاسگاه و پزشکی قانونی و مرخصی ساعتی شروع شد. وقتی رسیدم، قیافه مو که دیدن، بجای فحش دادن، شروع کردن به دلداری ام گرچه نمیدونستن چیه. گفتن بعد هر سختی ، قراره یه آسونی بیاد...مطمئن باشین برکت و خوشی زیادی قراره بهتون برسه که به خاک میشینین.... بغض کرده بودم و حرف نمیزدم. یکی منو کشید کنار و از دردای خودش گفت و بهم گفت محکم باشم. وظیفه مه ادامه بدم به زندگی. همه درد دارن. یکی پای صندوق که مشتری نبود، اومد بالاسرم و گفت : وقتی به ته دردت رسیدی، اینو با خودت تکرار کن: انالله و انا الیه راجعون. این واسه مرگ نیست. این واسه زنده هاست. برای اینکه قوت بگیری. اینو با یه اطمینان خاطری گفت و بهش اعتقاد داشت که گریه ام گرفت همونجا.... بعدشم تمام امروز برای اینکه خنده به لبم برگرده، از هیچ کاری دریغ نکردن....از مسخره بازی گرفته تا جوک.... والله که اینا پیش خدا مقرب ترن چون "انسان" ترن. خاکستری اند... اینا، همون کسایین که زن بازن. شراب خورن و تتو دارن. سیگار، نقل و نبات شونه و گاهی مواد میکشن که ساعت کاری زیاد اینجا رو دووم بیارن و سرحال بشن. ولی درونا، همچین آدمای محکمی اند....اینا تفسیر آیه های قرآن اند.... زن و بچه دارن و بنظرم بخاطر داشتن خانواده و این غیرت شون ، خدا بهشون برکتی داده که زندگی شون جریان داره چیزی که تو خونه ما نیست. ما راکدیم. با هر دردی، متوقف میشیم و تنها و فردگراییم... کاش منم خانواده داشتم....کاش منم مث آدم زندگی میکردم.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بلا و نعمت

  • از ب بسم الله که وارد فروشگاه میشم، تا وقتی انگشت خروج رو میزنم، امکانش هست هزار اتفاق بیفته که رنگ بلا داشته باشه و دامنمو بسوزونه. ممکنه صندوق رو اشتباه بزنم و خسارت به خودم و بچه ها وارد کنم که میشه حق الناس ممکنه صندوق کسر بیاره که از جیب بدم ممکنه دستم بخوره، یکی از این شیشه ها یا پک شون بریزه و علاوه بر خسارت، انگ دست و پاچلفتی بگیرم. ممکنه با مشتری سر چیز ساده دعوام بشه و بره شکایت، فروشگاهو پلمپ کنن و کلی آدمو از نون خوردن بندازم. ممکنه حالم بد بشه از فشار کار و بیفتم ممکنه کسی حریممو حفظ نکنه، باهام شوخی کنن یا در حد تجاوز آزار ببینم. ممکنه اسنپی تو راه، برنه به سرش و بریم ناکجا آباد هزارتا ممکن وجود داره که من از ایجاد و سلبشون واقعا ناتوانم و از دست من خارجه. اینو با پوست و گوشت و استخونم حس میکنم فقط خداست که مواظبمه و هزار تا بلا رو ازم دور میکنه و سلامت به خونه میرسم و هرماه، خوشحالی و درامد نصیبم میشه نه خسارت و قرض و بلا و بیماری. خیلی غر میزنم ولی واقع بین که باشم، همین موقعیت ، کلی نعمت توشه که خدا برام فراهم کرده و خودش ، مستقیما نظارت میکنه روش. خدا خواست و خدا انجام داد و خدا توان داد و خدا توفیق سهیم شدن تو این توانستن رو داد. مخلص اوس کریم خیلی دوست دارم که صدامو میشنوی و اجابتم میکنی و مواظبمی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدایی از وسواس

  • دوساله که نصمیم گرفتم اربعین برای راهپیمایی برم. تا قبلش اجتناب میکردم چون اعتقادی به وارد کردن این حجم سختی و بیماری به زندگی نداشتم. داریم زندگی مونو میکنیم دیگه. چه کرمیه به خودمون آزار برسونیم...؟ دوسال پیش ولی چیزی شبیه به نذری که باید تو کربلا ادا میشد، راه افتادم و برای آماده شدنش، تقریبا یکسال روی خودم کار کردم تا تمام وسواس ها و موانع وجودیمو بردارم. +یکیش حمام و مسائل بهداشتی بود. بارها تمرین کردم که تو یه ربع و با حداقلی ترین حوله و لباسا بتونم کنار بیام و حس بدی نداشته باشم. دلیلش ریشه ایه. مربوط به کودکی و نوجوانی میشه که بعدا درباره اش مینویسم. و این ، سختترین جهاد من برای تغییر وسواس بود!! اینکه هرجایی سرمو بذارم و بخوابم و به بوی رخت خواب و غذا ایراد نگیرم. +مساله بعدی ، تاب آوری در برابر گرما و حمل بار و مسیر طولانی بود که تو این شرایط سگ اخلاق نشم . با کوه رفتن خودمو آماده کردم و چندان دشوار نبود +مساله بعد، زندگی جمعیه! اینکه تو هر شرایطی غر نزنی و جون بقیه رو نگیری. همراه خوب باشی و هم اینکه بقیه رو بتونی تحمل کنی. من گرچه برونگرام ولی به تنهاییی آخر شب ، شدیدا احتیاج دارم. باید یاد میگرفتم 10 روز این تنهایی رو نداشته باشم و عصبی نشم. پکیج اینا و پذیرشش حقیقتا خیلی سخت بود و نیازمند اینکه از نظر روحی خودمو آماده کنم.وگرنه تاب نمیاوردم. اما نتیجه ، از خودش جالبتر بود... بازتاب این سفر تو زندگیم باعث شد با خیلی چیزا راحتتر کنار بیام و زندگی رو خیلی سهل بگیرم. انگار تا قبلش، دست و پام بسته بود. انگار بند داشتم. اما الان بندا رو باز کردم و با خوشحالی هم باز شد نه از روی اجبار.... خوشحالم تو این زمینه خانواده فهیمی داشتم از این نظر که تا این سن اجباری تو کار , ...ادامه مطلب

  • مکان درست

  • فرشگاه ما تو منطقه مسکونی چند برجه که مغازه دیگه ای چندان وجود نداره‌.با حمل و نقل عمومی فاصله داره و صرفا با ماشین شخصی میشه رفت و آمد کرد.برای همین وجود همچین فروشگاه بزرگی، میشه مرکز خرید. هرجنسی بیاره، تقریبا فروش میره‌ و ما جنس باد کرده میتونم بگم نداریم.اما نکته جالبتر این بود که من فکر میکردم مثل خودم، ملت اگه جنسی کمی خاک گرفته باشه و اون تر و تازگی رو نداشته باشه هم نمیخرن که حدس اشتباهی بود!به دلیل موقعیت خاص فروشگاه، حتی این مدل جورابم اینجا به فروش میرسه....اینو گفتم که بگم برای شروع هر کسب و کاری، هوشمندی انتخاب موقعیت زمان و مکانی چقد میتونه تو همه چی تاثیرگذار باشه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پنیر یا خامه؟

  • طی 3 سفری که به عراق داشتم فهمیدم عراقی ها خیلی بیشتر از ما از خامه استفاده میکنن. انواع مختلف خامه سر سفره شون هست با قیمت مناسبتر. اما تو ایران، پنیر خیلی مقبولیت بیشتری داره و تنوعش خیلی گسترده تره یکی از دلایلش هم تولید به صرفه تر و هم ذایقه ایرانی ها متناسب با پنیره. پنیر خامه ای پنیر گچی پنیر بی نمک پنیر لاکتیکی هرچقدر رطوبت پنیر کمتر گرفته بشه، شل تر و خوشمزه تره :)) هرچقدر رطوبتش کمتر باشه، گچی و سفت تر میشه و البته ارزونتر. +پنیر گچی ارزون جزو یارانه حساب میشه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها