آبی گم شده

متن مرتبط با «سوءاستفاده از دختر» در سایت آبی گم شده نوشته شده است

جدایی از وسواس

  • دوساله که نصمیم گرفتم اربعین برای راهپیمایی برم. تا قبلش اجتناب میکردم چون اعتقادی به وارد کردن این حجم سختی و بیماری به زندگی نداشتم. داریم زندگی مونو میکنیم دیگه. چه کرمیه به خودمون آزار برسونیم...؟ دوسال پیش ولی چیزی شبیه به نذری که باید تو کربلا ادا میشد، راه افتادم و برای آماده شدنش، تقریبا یکسال روی خودم کار کردم تا تمام وسواس ها و موانع وجودیمو بردارم. +یکیش حمام و مسائل بهداشتی بود. بارها تمرین کردم که تو یه ربع و با حداقلی ترین حوله و لباسا بتونم کنار بیام و حس بدی نداشته باشم. دلیلش ریشه ایه. مربوط به کودکی و نوجوانی میشه که بعدا درباره اش مینویسم. و این ، سختترین جهاد من برای تغییر وسواس بود!! اینکه هرجایی سرمو بذارم و بخوابم و به بوی رخت خواب و غذا ایراد نگیرم. +مساله بعدی ، تاب آوری در برابر گرما و حمل بار و مسیر طولانی بود که تو این شرایط سگ اخلاق نشم . با کوه رفتن خودمو آماده کردم و چندان دشوار نبود +مساله بعد، زندگی جمعیه! اینکه تو هر شرایطی غر نزنی و جون بقیه رو نگیری. همراه خوب باشی و هم اینکه بقیه رو بتونی تحمل کنی. من گرچه برونگرام ولی به تنهاییی آخر شب ، شدیدا احتیاج دارم. باید یاد میگرفتم 10 روز این تنهایی رو نداشته باشم و عصبی نشم. پکیج اینا و پذیرشش حقیقتا خیلی سخت بود و نیازمند اینکه از نظر روحی خودمو آماده کنم.وگرنه تاب نمیاوردم. اما نتیجه ، از خودش جالبتر بود... بازتاب این سفر تو زندگیم باعث شد با خیلی چیزا راحتتر کنار بیام و زندگی رو خیلی سهل بگیرم. انگار تا قبلش، دست و پام بسته بود. انگار بند داشتم. اما الان بندا رو باز کردم و با خوشحالی هم باز شد نه از روی اجبار.... خوشحالم تو این زمینه خانواده فهیمی داشتم از این نظر که تا این سن اجباری تو کار , ...ادامه مطلب

  • قبل از رفتن ما

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیردختر تنها

  • مغز آدما تو بچگی و جوونی ، متناسب با محیط ، هوشمندانه انتخاب میکنه چه واکنشی داشته باشه که همه چیز رو براش مناسبتر بکنه. و از زنجیره این واکنش ها رفتار ایجاد میشه و از ترکیب این رفتارها الگو ایجاد میشه. پیروی از این الگو طی سالیان طولانی براش طرحواره میسازه که تغییرش خیلی خیلی سخته. مثلا یکی تو بچگی اش اجازه بیان نظرات نداشته و دائم مجبور بوده بترسه از بیان عقیده اش. این بچه تو خونه ای که استبداد وجود داشته، باید روشی برای بقای خودش ایجاد میکرده. مثلا حرفاشو یواشکی به دوستش بگه. یا دفترچه مخفی داشته باشه یا هرچیزی. این بچه این روش رو خیلی زیرکانه و تمیز انجام میده. چون هوش و حواسش سرجاشه و نمیخواد نم پس بده و خطری تهدیدش کنه. این نوع برخورد تا 50 سالگی هم بنظر من جوابه. آدما میتونن رفتارا و روشاشونو هوشمندانه بکار ببرن. ولی بعدش، فکر میکنم رفتار و روحیه آدمم مث بدنش مستهلک و ضایع میشه. مث پوستش چروک میشه. مث استخوناش پوک میشه. این پوست همون پوسته ولی چروک. این رفتارم همون رفتاره، ولی چروک! بدقواره و تو ذوق زننده! برای همین رفتاری که تو بچگی با خانواده ات داشتی شاید جواب باشه و بهترین گزینه بوده، و حتی تو جوونی میتونستی کنترلش کنی، ولی تو پیری ، زشت و بدقواره است و یه سری چیزاشم از دستت درمیره. مث لرزش دستت. مث آروم راه رفتنت. رفتارای مامان و بابام چن ساله خیلی بیشتر میزنه تو چشمم. قبلا خیلی قشنگ کاور میکردن یه سری چیزا رو . مثلا هوشمندانه جلوی منو میگرفتن تا قانع بشم و چیزی که خودشون دوست داشتنو انجام بدن ، و واقعا هنرمندانه این کارو میکردن. اما الان خیلی زارت میخوره تو صورتم! چون دستشون میلرزه. چون هوشمندتر شدم و حنا شون خیلی کمتر رنگ داره... راستش بخش غمگین قضیه اینه که رو, ...ادامه مطلب

  • رفت جوانی از کف

  • پارسال که رفتم موهامو پیش رفیقم رنگ کنم ، گفت موهات سفید شده. گفتم گم شو گفت به خدا! باورم نشد. موی سفیدمو کند گذاشت روی پام. خیلی ناراحت شدم. ولی چون همون یه دونه بود، گفتم از دست خدا در رفته :)) امشب تو توالت ، اون جلوی سرم.وی سفیدو دیدم که خودنمایی میکرد. از اون لحظه،فاکینگ زندگی شده ورد زبونم... تو 29 سالگی موهام سفید شد. تو 29 سالگی پیر شدم وقتی هیچ دستاوردی نداشتم. وقتی فاکینگ زندگی داره منو به گا میده..... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز با باز!

  • هر گهی دلم میخواد بخورم بعد برم یه دختر نجیب موقر!!!!! بگیرم برم سر زندگی نه حاجی! اون دختر خودشو نگه نداشته تا الان که با کون گهی تو زندگی کنه. بفهم اینو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • رهایی از

  • خدایا کمک کن از فشاری که توش گیر کردم، با طمانینه خارج بشم اگه امتحانه، درکش کنم. اگه تاوانه، تحملش کنم.اگه لطفه، روی قلبم بذارم. کمک کن بتونم که بی تو هیچ چیزی ممکن نیست... دلم آسودگی قبرو میخواد دلم تنهایی و پر کشیدن به سمت تو رو میخواد بغلم کن خدا متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مادر-دختری

  • دیروز که داشتم موهای مامانو رنگ میذاشتم، باهاش حرف زدم و همه چی رو گفتم. که هنوز تو فکر پسره ام و  نتونستم فراموشش کنم. که به چه دلایلی اونو پسندیدم . گفتم هیج کس مثل اون به خواست من نزدیک نبوده. گفتم, ...ادامه مطلب

  • خواب پیش از موعد

  • گاهی خواب اذیتم میکنه . تو بحرانی ترین موقعیتها از چیزهایی خبردار میشم که فهمیدنش به صلاح نیست و دنیای واقعی حجاب شده برای دیدنش ولی روح آشفته ی من میره و تو عالم رویا و به حقیقتی که از دید پنهانه نزد, ...ادامه مطلب

  • چشم انداز دور

  •   درحالیکه از سه جا برای کار دارم کشیده میشم و به هر طریقی سعی میکنن جذبم کنن تا دائم پیششون کار کنم و حمالی مو بیش از پیش براشون انجام بدم ، ته ته دلم میگم گور بابای همه تون. من این زندگی رو نمیخوام, ...ادامه مطلب

  • دختره ی وقیح

  • چند ماهی میشه که موهامو رنگ کردم. و زنهای اطرافم با نگاه خاصی دنبالم میکنن. پشت نگاهشون میگن: چطور به خودت اجازه میدی قبل از ازدواج دست به همچین کاری بزنی؟ ما زمان تو ابروهامونو برنمیداشتیم...چقد وقیح, ...ادامه مطلب

  • اعتماد بسازیم

  •  رفتم دکتر. وقتی میری تو,میگه سلاااام. چه خبر؟ چیشده؟ تعریف کن... همین سه جمله ساده,نمیدونین چه تاثیری داره که راحت و بی استرس,مشکلات هرچند پیش پا افتاده رو بیان کنی. مثل همون لبخند و روی خوش اولین دیدار من با بچه های مهد,که پایه ارتباطات اجتماعی شونو میسازه. همون لبخند ساده هرکی که هستیم,هرجا که هستیم,وقتی با همین چیزای ابتدایی,میتونیم اعتماد بسازیم.چرا دریغ کنیم؟, ...ادامه مطلب

  • وحشی بازی

  • زمان کاردستی ,دونه دونه با بچه ها میشینم و باهاشون کار رو انجام میدم و بقیه بچه ها,اونسر کلاس,خودشون بازی میکنن یعنی بدون اینکه من دخالتی داشته باشم,خودشون طراحی و اجرا و مشارکت میکنن و من از دور میشنوم. امروز میز و صندلیا رو دو دسته کردن مثلا دوتا خ, ...ادامه مطلب

  • سهم من از عاشقی

  • مزگت یعنی عبادتگاهبدون درنظر گرفتن دین خاصیهروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم دنبال کنندگان ۲۹ نفر این وبلاگ را دنبال کنید , ...ادامه مطلب

  • دوری از مرگ

  • اگه به آدما بود,برا مرگم یه دارویی چیزی اختراع میکردن که کلا ریشه کن اش کنن و اونوقت دنیا پر میشد از پیرپاتال و افکار و سیاستهای تکراری. الان مثلا این همه علم پیشرفت کرد و جلوی بیماری ها رو گرفت و سطح سلامت بالا رفت و جلوی مرگ و میر گرفته شد و بیشتر عمر کردیم,چه گلی به سر بشریت و عالم زدیم که اون م, ...ادامه مطلب

  • فرار از درون

  • بعد مدتها,امروز وقت کردم چهره خودمو تو انعکاس شیشه مترو ببینم یه دختر چادری دیدم که روسریش تا بیخ,جلو بود. منو یاد خباثت و کثیفی انداخت. یاد اون عفریته های عوضی که زیر اون چهره معصومانه و ظاهر محجوب,چطور گاییدنم و به اسم اسلام و فرد مذهبی,منو براشفتن و ناامنی و تزلزلو برام باقی گذاشتن تا چند ماه می, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها