آبی گم شده

متن مرتبط با «دلایل ازدواج با عایشه» در سایت آبی گم شده نوشته شده است

خرفت بی اختیار

  • امروز به چشم دیدم خرفت شده خاله که این همه به هوش و ذکاوت و حافظه اش مینازید دیدم که یک سوال ابلهانه وسط جمع پرسید اول فک کردم برای جلب توجه یا میل به ارتباط بیشتر حتی با یک سوال ابلهانه باشه.چون چندین بار این اتفاق این مدت افتاد ولی خوب که دقت کردم فهمیدم از وقتی بیمارستان بود، از بعد آی سی یو، واقعا یه بخشایی از مغزش انگار آسیب دید. دیگه اون آدم قبل نشد اون ای سی یو لعنتی خیلی تغییرش داد.. هم چهره شو هم روحشو هم الان فهمیدم مغزشو. واقعا از قصد و از روی کرم اون سوال ابلهانه رو نپرسید. واقعا سلولهای خاکستری مغزشو از دست داده انگار. غمگینانه است. خاله که ۶۱ سالشه. و مامان و بابای ۶۴ ساله من هم به همین وضع دچار اند مامانبزرگ ولی بعد کرونا اینطوری شد. یعنی تا ۸۳ سالگی، مغزش مث بنز کار میکرد. برای همین انتظار نداشتم نسل گوزوی بعدش با ۲۰ سال فاصله، به همون وضع دچار بشه.. خدا رو چه دیدی، شادید ما تو ۴۰ سالگی این پیری رو تجربه کردیم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وقت زیاد تمومه

  • فهمیدم هروقت که حس کنم ته زمان یه محدودیتی وجود داره، خیلی امیدوارانه پیش میرم! ولی وقتی حس کنم زمان بی منتهایی روبرومه، افسردگی وبالمو میگیره! و این خیلی عجیبه روزای اولی که رفته بودم شمال پرانرژی بودم بعد چن روز حس کردم خییییییلی زمان دارم. حس میکردم گیر کردم و اینجا زندانی ام و مجبورم که باشم.همین باعث میشد حس خفگی بهم دست بده و زمان برام کش میومد و همه چی آزاردهنده و خسته کننده میشد. ولی وقتی ۲ روز مونده بود که بیام تهران، مث بنز کار میکردم و دلم برای زمین تنگ میشد. الان سعی کردم واسه خودم ددلاین بذارم و به خودم بقبولونم میتونم اونجا هم سفر برم. بیام تهران. آشناها رو ببینم. برم جاهای دیگه.اونقد که باید بجنبم! دنیا هم همینه. فک مبکنی خیلی وقت داری وقتی یه بار مریض بشی یا کسی اطرافت بمیره یادت میفته که نخیر...خیلیم وقت نیست... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دختر سبزی فروش

  • امروز یه مورد زنگ زده بود خونه پرسیده دخترتون چی کاره س؟ مامان گفته استعفا داده از شعلش رفته سبزی بکاره, ...ادامه مطلب

  • حرکت

  • اونقد از آینده ناامیدم و هیچ برنامه ای ندارم اونقد خودمو بی خانمان حس میکنم و حاضرم از همه چی بکنم و جدا بشم که کافیه کوچکترین ندا بخواد کل زندگی رو تو یه کوله جمع کنم و راه بیفتم برای یه زندگی هدفمند و منسجم تو یه سرزمین دیگه... چیزی که قبلا تو خودم نمیدیدم. ولی الان کاملا آماده ام اونقد دلسوخته ام و دلیل دارم که منتظر اشاره ام بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شکر سوم

  • خدایا شکرت بخاطر ماساژ! این عمل بی نظیر برای درمان بدن. برای دور کردن خستگی و استرس و رسیدن به آرامش شکرت برای اون حال خلسه اون لحظه ای که حس میکنی دنیا رنگی تر شده و چشمات بهتر میبینه وقتی نفس میکشی و حالت جا میاد مرسی که همچین چیزی انقد حالمو خوب میکنه.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من آنِ تو ام مرا به من باز مده

  • عبدک یا رب العالمین بنده "تو"... خدای بزرگ که صاحب همه چیزی من برای "تو" ام. من وصل تو ام. من بخشی از تو ام. من برای پدرومادرم نیستم. من برای دنیا نیستم. من از آن تو ام. منو ببین. منو بشنو. منو بغل بگیر که نیاز دارم بهش منو برای خودت نگه دار بذار جدا نشه این تعلق بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شکر اول

  • میخوام شکرگذاری راه بندازم! میخوام همین چیزای کوچیک خوب زندگی مو ببینم و بشمرم. اولیش؛ اون حس آسایش و سرخوشی بعد ریدن! اون حس خوب تخلیه، تنفس بهتر! باز شدن مغز تا قبلش انگار تمام عروق آدم بسته است. ولی با ریدن انگار همه چی باز میشه... دنیا رنگی میشه...بدون اینکه تو کار خاصی بکنی! بنظر من این معجزه است... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شکر دوم

  • خدایا شکرت برای داشتن چای لیپتون که تو سه سوت، صبح های عجله ای بدون زمان دم شدن چایی میتونیم به عطر و طعم چایی دسترسی داشته باشیم.... میتونیم چایی بخوریم بدون اینکه صبر کنیم ممنون برای این اختراع خدایا شکرت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دست به دست من بده

  • مامانبزرگم خواب میبینه میان دنبالش ببرنش پدرش میاد مادرش میاد مادربزرگش میاد عزرائیلو در قامت مرد خوش پوش میبینه ولی باهاشون نمیره قبرشو نشونش میدن ولی رضا نمیده. هربار که اینا رو تعریف میکنه، جون از وجودمون جدا میشه... به دفعات و به تکرار... هربار همین هول و هراس... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سیلی کار

  • یعنی خدا منتظر بود این حرف از دهن ما خارج بشه تا عن مون بکنه! این حجم از سرما تو اسفند کم نظیر بوده یا حداقل من یادم نیست!! 4 روز بارش پیاپی برف حتی!؟ تک تک لحظه هایی که برف باریدو شمردیم و دیدیم . برای یه عده برف، نعمت بزرگیه ولی برای یه عده بدبخت دیگه، مایه عذاب.... چون از سرما باید بلرزن اما کارهای عادی رو انجام بدن. چون رفت و آمدشون با مشکل جدی روبرو میشه. چون  ماشین ندارن.... بچه ها زیر برف بار خالی کردن و آهنای سرد بار رو با دست خالی هل دادن. ماها تو سرمای سگی استخون سوز، 8 ساعت و بیشتر پای صندوق نشستیم و پاهامون لمس شد... تک تک روزا و ساعتای این 4 - 5 روز رو تو هواشناسی های مختلف چک کردم... 3 لایه جوراب، 3لایه دستکش، 3 لایه شلوار و 4 لایه لباس و مانتو و کاپشن چیزی نیست که فراموش کنم.. امروز برای دووم آوردن بیشتر، 5 دقیقه استراحت رفتم انبار فروشگاه دوییدم تا خون تو بدنم به گردش بیفته و از لمسی بیرون بیاد سرم گیج میرفت و توان همکلامی با مردمو نداشتم. دیگه نزدیک بود بزنم زیر گریه... چون با وجهه بی رحم کار روبرو شدم. با دنیای واقعی بزرگسال.... واقعا تمام این سالا لای پر قو بزرگ شده بودم و معنی "کار" رو نمیفهمیدم.... خدا میدونه چن میلیون آدم روی کره زمین با چه بدبختیایی مجبور به کار های اجباری سختن که به دور از شان انسانی و توانایی انسانی شونه ولی مجبورن....مجبور! بدبختی بعدی که ذهنمو درگیر کرده چی باشه خوبه؟ ماه رمضون چجوری بگذرونم؟؟ :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما ندیدیم

  • ما در زمانه ای زندگی میکنیم که با وجود رسانه از فقر و گرسنگی و ظلم به خودمون، هم وطن مون، همسایه مون و ملت های دیگه و انسانهای دیگه هم خبر داریم اما کاری نکردیم و نمیکنیم و به زندگی عادی و ذلیلانه خودمون ادامه میدیم و فراموش میکنیم انگار ندیدیم..... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پول برای گردشه نه زیر بالش

  • خمس یعنی از یه حدی بیشتر پول نباید نگه داری.پول برای در گردش بودنه. برای رفع احتیاجات روزمره.اگه نگه داشتی، باید بهاشو بپردازی. باید به حاکم دادگر و عادلی که بهش اطمینان داری بدی تا برای مصارف حکومتی یا معیشت باقی مردم به طرز صحیح خرج کنه تا توی جامعه تعادل ایجاد شه. الحق که چه روش اقتصادی زیبایی..., ...ادامه مطلب

  • بپیچون

  • روزای اول که وارد شده بودم، استرس داشتم نکنه ملت سوالی بپرسن بلد نباشم جواب بدم...مخصوصا که بهمون گفتن بهشون نگید نمیدونم! و این خیلی مساله بغرنجی بود برام که در جواب چی باید بگم! رفته رفته یاد گرفتم راه و رسمشو. قضیه اینه که باید جوری جواب بدی که جواب مشخص نباشه! جوری که تو خودش بمونه و فک کنه مشکل از اونه که نفهمیده. مثلا اگر میگرسه فلان چیز تو فروشگاه موجود هست یا نه، تو نمیدونی اصلا اون کالا چی هست! فقط میگی اگه سر جاش نیست، نه نداریم! درحالیکه نه تو راهنماییش کردی نه جواب سربالا دادی. فقط از خودت ردش کردی. الان شرکتا نیروی متخصص استخدام نمیکنن. کسی رو میارن تو سطح که صرفا حضور داشته باشه. مث دربون. مث نگهبان. مث مترسک. فقط باشه. نمونه بارز این کار، دیجی کالاست! زنگ میزنی پشتیبانی،همه شون یه جواب مشابه در پاسخ مشکلت میگن و هیییییی به تعویق میندازن اقدام رو. چون مترسک استخدام کردن نه مسئول پاسخگویی. کافیه کسی ازشون شکایتم بکنه! براشون فرقی نمیکنه. اینو اخراج میکنن، یه خر دیگه میاد... شرکت ما البته واقعا در این راستا داره نهایت تلاششو میکنه. آموزش و آزمون داره و براش مهمه ارتقای کارکنانش و به راحتی با خروجت موافقت نمیکنن. ولی خب، با سبک کلی قالب در جامعه که نمیشه جنگید و جدای از اون زندگی کرد... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سنین مختلف

  • نمیدونم تاحالا دقت کردین یا نه. بچه ها تا وقتی بچه اند، یکسال و 6 ماه و چند روزبزرگتر یا کوچیک بودن هم حتی تاثیر داره بین شون. اونی که بزرگتره، کامل نشون میده. چه روحی و ذهنی، چه جسمی. و خیلی هم بین شون این تفاوت اهمیت داره.(بیا قد بگیریم ببینیم کی بزرگتره) هرچی بزرگتر میشی، این تفاوتا کمتر و کمتر میشه. از بعد دانشگاه که میفتی تو زندگی عادی، دیگه مهم نیست دوستت 5 سال بزرگتره یا کوچیکتر. حتی معلوم نمیکنه عقل و تجربه اش از تو کمتره یا بیشتر. دیگه رقابت مهم نیست.همه تو یه رده اید انگار. که به هم کمک میکنین تا بهتر زندگی کنین. رفاقت بیشتر میشه و رقابتی وجود نداره... برای من که اینطوری بوده. حتی با دخترخاله و برادرم که همیشه رقیب هم بودیم و الان، دلسوز هم. بدون توجه به اون اختلاف سنی. یه چیز دیگه که متوجه شدم، زوال عقل آدم تو سالمندیه...! باورش سخته ولی هست... آدمهای اطراف من، باهوش ترینا بودن و حافظه خوبی داشتن. چندین ساله رو حافظه شون نمیشه تکیه کرد و بدتر از اون، به زوال عقل رسیدن... یعنی چی؟ یعنی سوالی ازشون میپرسی، جواب تو رو نمیدن. هرچی تو ذهن خودشونه میگن. که باعث میشه ارتباط باهاشون خیلی سخت بشه. دیگه فهم جدید پیدا نمیکنن. ذهنشون بسته است و فقط اونچه تو ذهن خودشونه، میچرخه. اوایل فک میکردم ننه بابام اذیتم میکنن. بعدا وقتی تو فروشگاه دیدم ملت بالای 65 سال همینجوری اند، فهمیدم ویژگی روانی سن شونه. نمیشه بهشون خرده گرفت. باید یاد بگیرم دیگه سرشون داد نزنم. بپذیرم همینه. دست خودشون نیست و کنترلش سخته. همینه که هست. منم یه روز دچارش میشم. مهربون تر باشم تا باهام مهربون تر باشن... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سرما

  • سرمای هوا شکسته شده و شما نمیدونین این اتفاق برای ما یعنی چی....! تازه میفهمم کارگر یعنی چی. پول دراوردن یعنی چی. باز ما زیر سقف و مثلا تو فضای بسته کار میکنیم ولی انقد اون در باز و بسته میشه انگار بیرون نشستیم! یه روزایی که دیگه جا نداشت لباس بیشتری بپوشم چون مانع کار کردنم میشد و باز سردم میشد، به خودم القای روانی میکردم  سردم نیست، هوا گرمه و واقعا کمی تاثیرگذار بود و ذهنم خر میشد. میدونی! تازه فهمیدم قدیمی ها و رسومشون چه معنی میده و چه تاثیری داره! شب یلدا یعنی ما داریم به قدرت سرما میخندیم! ما تو رو شکست میدیم! رقص دور آتیش یعنی ما از گرمای آتیش استفاده میکنیم و به حرکت درمیاییم و شادی میکنیم و این انرژی رو برای روزهای سرد پیش رو، ذخیره میکنیم. اینو وقتی فهمیدم که یکی از بچه ها گفت قبلا کارش این بود از فروشگاه که میرفت، شبا آتیش روشن میکرد تا مدتها. اینا نیازای روانی ماست که شاید خودمون ندونیم چیه دقیقا ولی عملکرد و تاثیرش خیلی مهمه...! متاسفانه من آتیش و رقص و جمعی نداشتم که با سرما بجنگم اما یادم میمونه و تو زندگی جدید شمال حتما پیاده اش میکنم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها