آبی گم شده

ساخت وبلاگ
من خسته شدم. باید تصمیم میگرفتم که بکشم بیرون از این باتلاق و خودمو نجات بدم... از ماه رمضون شروع کردم. همون موقع که خوردن غذای حیاتی برا آدم نفی میشه... اگه میشه آب و غذا نخورد، پس حتما میشد تلگرامم نرفت! خیلی درد داشت. اولا نابود شده بودم. دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت. به خودم میپیچیدم. سرم میخوا آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 156 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:07

کشتی سه ضلعی حسن فتحی-فردین خلعتبری-افشین یداللهی به گِل نشست.... چه سرزمین های ناشناخته ای از وجودم رو فتح کرده بودن... این رفتن، تلخی آخر سالم رو چند برابر کرد   متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسا آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 177 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:07

به من میگن غار نشین. چون مثل همه ی مردم بیلبیلگ تلگرامی ندارم که بوق بوق کنه بدو بیا پیام داری! بارها مورد عتاب قرار گرفتم که چرا از اجتماع گریزانم اما واقعا چرا از تلگرام رفتم؟ 1- آرامش نداشتم. انگار همش منتظر چیزی بودم. وقتی پیامی نبود، هییییی چک میکردم و میگفتم پ چرا هیچ خری پیام نمیذاره؟! وقتی آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 22:16

6- یه فضایی داره انگار همه هستن اما نیستن! خب هرروز عکس همو میبینیم، پیامای تکراری و جوک و مطالب مفید و کپی شده میفرستیم. همینکه اسم طرفو میبینیم و براش میفرستیم، یعنی به یادشیم. اما واقعا، این پیاما و جوکا ، چقد بدرد ما میخورن؟ چقد حجم تنهایی مارو کم میکنن؟ دیگه حال و احوال کردن معنی نداره. چون آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 22:16

  متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. دریافت - چرا داری اینجا رو ترک میکنی؟ - آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 10:13

رفتم حساب بانک ملی باز کردم برا شمارش ارای انتخابات شرکت کنم!

 بعله! این یه شغلو کلکسیون تجربیاتم کم داشت که میخوام بهش اضافه کنم ناکام از دنیا نرفته باشم

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 187 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 16:33

فک میکردم بعضی موقعیتا و ادما رو از دست بدم,زندگی تمومه خوشبختی یعنی داشتن همونا که فک میکنم اما نمیشه تا ابد همه چیزو نگه داشت... اگه راضی باشی به رضای خدا,اگه دستتو بدی به دستش,اگه بذاری تو مسیری که تو رو انداخته توش,حرکت کنی و ناله نکنی,چه بسا اتفاقات خیییلی بهتری بیفته که به ذهنتم خطور نمیکرد... فکر میکردم زندگی بدون بعضیا برام سخت و تنگ میشه. ولی نشد. ادامه داشت. با ترسم مقابله کردم و رفتم و زندگی رو از سر گرفتم اساسا ادم موجود عادت پذیریه عادت میتونه خوبم باشه چند سال بود ترس از دست دادن مامان و بابا,نابودم کرده بود... به گمونم الان یاد گرفتم چطور زندگی کنم. آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 162 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 16:33

دلم گرفته بود. خیلی زیاد. رفتم مسجد  اخلاقم گند بود. عصبانی بودم مهمونی یه ویژگی داره. هم تو باید حالت خوب باشه هم.صاحب خونه. اگه با اخلاق گه بری,دوبار بیشتر تحملت نمیکنن. بعدم معلوم نیست تو رو بفهمن و بتونن حالتو خوب کنن رفتم مسجد. خدا حالمو میدونست. حتی با دعوا رفته بودم. ارامش نداشتم. اما در خونه خدا همیشه بازه... کنار مردم نشستم و بلند شدم. با مردم بودم بدون اینکه بشناسمشون. بعد نماز و سکون و ارامش,یه دعای کمیل زدیم به بدن. درست مثل یه مهمونی پذیرایی شدم توسط ادمایی که نمیشناختنم.  خانومه با سن حدود پنجاه,جلوم خم شد و چایی اورد. تشکر که کردم,گفت نوش جانت... میون شوری گریه, چسبید بهم. بعد مدتها اولین غریبه بود که بی دلیل بهم محبت میکرد و نمیخواست چیزی ازم بِکَنه. تو خونه ی خدا بودم... یاد خیلیا افتادم. حتی پیکاسو و شبنم شاهرخی اینستاگرام! اگه پنجشنبه گرسنه برید مسجد,سیر برمیگردین! بس که خیرات میدن. نون و بیسکوییت و شیرینی و موز و شکلات و خلاصه یه سفره کامل انگار ولی من به چایی قناعت کردم. مسجد که بری,گنبد و گلدسته سلامت میکنن خدا میگه خوش اومدی بنده,منتظرت بودم بیا با من حرف بزن. آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 166 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 16:33

دلم گرفته نگام میره سمت لاک برای تولدم خرید. نمیدونم چطور فهمید عاشق قرمزم... شروع میکنم به زدن و بعدم نوشتن پست... انگشتم روی کیبورد سر میخوره با لاک قرمزی که اکلیلش برق میزنه... دلم باز میشه از اینکه بعضیا چقد خوب منو بلدن؛ از اینکه کادوی تولد با چن ماه تاخیر چقد میتونه خوشحالم کنه. اصلا میگم قسط بندی بشه هرکس در طی سال یه چی بده که فقط تو یه روز ذوق مرگ نشی و بقیه سال مرده باشی آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 176 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 16:33

مامانبزرگم میگفت اون موقع ها رسم نبوده خیلی سر و صورتو ترتمیز کنن قبل ازدواج که هیچی,اصن حکم حرام داشت! یه بار وقت عروسی, هر سالم دم دمای عید مثلا,یه خانومی میومد تو محل,عروسای خونه, دور از چشم مادر شوهر, یواشکی میبردنش ته انباری,صورتاشونو بند می انداخت... عروسا یواشکی دوقرون از شوهرشون میگرفتن میدادن به خانوم. بعدم وقتی حضرت خانوم.میفهمید,قشقرق به پا می انداخت و خونه رو شر میکرد نمیدونم مادرشوهر بوده یا دیو دوسر آخه این چه رسمیه که عروس حتی اجازه تمیز کردن صورت خودشو نداشته به گمونم زیبایی از ابزار قدرت محسوب میشده و مادرشوهر اینطوری سعی میکرده قلم پای عروسو برای ابراز وجود و قدرتنمایی بشکونه... وحشی آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 186 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 16:33

خیلی چیزا هست که ناخوداگاهم میفهمه اما نمیتونه ابراز کنه و سعی میکنه خودشو به سطح خوداگاه برسونه تا اعلام وجود کنه ازونطرف خوداگاه به شدت این چیزای فهمیده شده رو انکار میکنه تا چیزی که مطلوب خودشه به رسمیت بشناسونه و همینطووووور  سلسله جنگهای خوداگاه و ناخوداگاه هر رووووز ادامه پیدا میکنه... معمولا خوداگاه پیروز میشه و سر ناخوداگاهو زیر میکنه تا خفه شه. اما میدونی. هرچقدم همه چیزو انکار کنی,بازم تو وجودت وجدان داری. اون همه چیز حالیشه. میفهمه راست و دروغ چیه. براش مهم نیست تو چی میخوای. حقیقتو شهادت میده.  و اینطوریه که واقعیت, در نهایت پیروز این جنگه. هرچند سال که میخواد طول بکشه.با هر ترفند انکار و مثبت گرایی و کوفت و زهر مار که سعی میکنم خواسته هامو بِکِشَم رو,ولی بازم واقعیت برنده میشه. واقعیته که پوزه ی خواسته هامو به خاک میماله بعد میگن انسان پادشاه عالمه. اراده اش,تغییر دهنده شرایطه گور بابای این حرفا. واقعیت همیشه برنده س. مگه اینکه خدا معجزه کنه. خودشو نشون بده. وگرنه کار دنیا به طور معمول گه ماله. باور نداری؟ زندگی منو نگاه کن آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

حتما باید کارد به استخون میرسید که نماینده "هم حزب"، تو جلسه مهم، به فریاد برسه...من نمیدونم شما که تصدی جایی رو میخوایین و فقط به عنوان سکو از مقامتون استفاده میکنین، چرا جاهایی دست میذارین که گندش بالا میادپست و مقامهای راحتتری هم هست که اینقد جنجال و اتهام توش نباشهشما برید سرجای خودتون، مردمم نفس راحت بکشنوالا همه قر و فر و شعار و دم و دستگاه و استفاده از هنرمندان و قرطی بازیا رو اونجاهام میشه دراورد.شما رو بخیر، مردم به سلامت* لبخندش از همه بهتره . دیدین گند که بالا میارین میخوایین به روی خودتون نیارین،شروع میکنین به شکوندن جو و مسخره بازی دراوردن و خندیدن...؟اینم از همون مدلهفی*ل*تر نشیم صلوات! آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 163 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

زود میرم میخوابم که بیشتر از این چشام باز نباشه

صبح با حال خوب بیدار میشم و کارا رو ردیف میکنم و به مرور , بعد 4 ساعت و قرار گرفتن تو فضای خونه,همون حال گه دوباره سرازیر میشه تو وجودم

باز دست و دلم به هیچی نمیره حتی گریه. حس گس و منجمد شده ای پیدا میکنه وجودم

باز میخوام چشمامو ببندم و ...

تموم شه این زندگی راحت شم

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

اول فکر میکردم فیلم کمدی ببینم حالم خوب میشه هرچی فیلم مفهومی و سخت بود، گذاشتم کنار و فیلمای خنده دارو آوردم وسط اما واقعیت اینه تو این حال، دلقک بازی مث مورفین میمونه. حل مشکل نمیکنه از قضا فیلم درحد شکنجه به پستم خورد. و اتفاقا چقدر حالمو خوب کرد... انگار حس همدردی بیشتر میتونه مفید باشه تا خنده. اینکه درد وقتی میاد سراغت، جدیش بگیری. پس نزنی، انکار نکنی بگی آره، من وسط این جهنمم وحالا باید خوب بشم... بعد از سکوت و تنهایی، و گاها آدمای خوب، فیلم میتونه نجات بخش باشه برای رهایی آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 184 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

به مامانم میگم پاشو برو مسجد و روضه و غیره چن تا مورد واسه دختر و پسرت پیدا کنهمینجوری تو خونه بشینی و درو ببندی که خواستگار پیدا نمیشهمیگه نعبه جان خودم ننه بابام قصد کردن منو فعلا پیش خودشون نگه دارن. دلشون نمیاد ردم کنن. مث همه آت و آشغالایی که تو انبار نگه داشتن و روز به روز به حجمشون اضافه میشه و نمیتونن ازشون دل بکننانقد نگهم میدارن و بهونه برا رد کردن خواستگار میارن که موهام مث دندونام سفید بشه و بغل همون آت و آشغالا برام اتاق درست کننبابا! به کی بگم. من میخوام برم. اونقد توانایی دارم که یه زندگی رو بچرخونم. دیگه درست نیست تو این خونه موندنروزبروز مشکلاتمون بیشتر میشه و اصطکاک ها بیشترالان باس برم مشاوره از دخالت خواهر/مادر شوهر تو زندگیم چاره بگیرم، اونوقت من حرفامو جمع و جور میکنم از ننه بابام بنالم...به خدا برام سنگینه.ننگم میاد.بسه دیگه آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

بالاخره درا رو گشودم و سعی کردم روحمو گسترش بدم. دوباره بشم همون آدم قبلی که خوبی رو برای همه میخواست... امروز یکی از بچه ها رو دیدم و اجازه دادم بیاد باهام حرف بزنه. گفت مدتها بود دنبالم میگشت تا ازم بپرسه چرا نیستم. چی کار میکنم؟ دنبال چیم. بهش گفتم من خسته از دانشگام. توی رتبه یک دنبال چی هستی...؟ گفت آرامش درونی خودم. و مدتها درباره ارامش,اجتماع,درون صحبت کردیم. گفتم اقای فلانی برای چی اومدی این سوالا رو ازم پرسیدی؟ گفت چون این اخرا قیافه ات نشون میداد. میخواستم خودت بگی چرا خسته شدی. گفتم من خیلی باشما واحد نداشتم. تو اون کلاسا هم خیلی حرف نزدم . از کجا فهمیدی چی بودم و چی میخواستم؟ گفت گاهی حرف نزدن بیشتز از حرف زدن معرف آدماست. فعالیتات نشون میداد کی هستی. گفتم چه فرقی به حال شما میکرد. به درک. یکی کمتر. چه اهمیتی داشت چی سرم اومد گفت تو فرق میکردی. تو با علاقه اومده بودی. گفت زمانو از دست نده. چقدر میخوای فکر کنی. عمرت داره میره. گفتم من راضی ام. درباره انتخاب حرف زدیم. انتخابهای مهم زندگی . و تاثیرشون. دربازه میزان اثر شرایط.انتخاب ادما... بهش گفتم حرفات با استاد فلانی مشترکه. آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

مهم نیست چطور ریدی به زندگیم و بهترین سالاشو با حماقت و خامی و شاید کرم درونی خراب کردی و خیانت و دروغو برام گذاشتین مهم اینه منو رسوندین به خدا,بدون اینکه حتی بدونین من پریدم از همه بدی هایی که باقی مونده بود مهم نیست بقیه بگن رفتار والدانه دارم و میخوام حمایتتون کنم دیگه مهم نیست من چه ربطی به شماها داشتم و نقشم چی بوده مهم اینه هرجای دنیا که باشی,خودتو پیدا کنی و دنیا رو برای همه آدما قشنگ و امن کنی. خودتو پیدا کن. دست خدا رو برسون به آدمای دیگه مثل من. بلند شو. خودت باش. همون خوبِ قبلی بذار منم خوب بمونم. بذار انعکاس خدا رو معصومانه ببینم. دور بمون عزیز دردانه خدا آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 176 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

تو جانمازشون عطر بود. 
سجده که میرفتی,مست میشدی...
نمیخواستی سربرداری و وارد دنیای بیهوده روزمره بشی
+ یاسمن کربلاست. اولین باره کسی میره به اون دیار و دلم حال و هوای رفتن میگیره
آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

داشتم فکر میکردم تو گذشته اگه آدما رو به زور،تحت فرمان یه شخص درمیاوردن و به زور ازشون بیگاری میکشیدن و اذیت شون میکردن اما در عوض ، یه برنامه ای داشتن که انجام بدن. آدمای اون روزا ، دلشون میخواست یه ساعت فقط برای خودشون باشن و به اختیار خودشون عمل کنناما امروز انقد اختیار تو دست و بالمون هست که نمیدونیم چیکار کنیم. برنامه ای نداریم. همینجوری هستیم . بی هدف.بی مصرفگذشته هیچیم نداشت، لااقل یه اهرام مصری، تخت جمشیدی یه اثر شگفت انگیزی ازشون میموند که حاصل کار جمعی بود. دست همه توش بود و همه ، حتی کارگر کم ارزش توش نقش داشت.اما حالا چی؟از من و تو چی میمونه شهروند آزاد قرن بیست و یکی؟ آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33

موعد کمربند بعدیم,از لحاظ قانونی ,اردیبهشته. میگم استاد میشه اینور سال برا منو ببندی بعدا مراحل قانونیشو طی کنه؟ من که تو همه چی اکی ام. میگه نه.سر وقتش میگم فلانی و فلانی هم همینطوری بودن که براشون بستین میگه اونا بچه ان. فرق میکنن. این کارو کردم تشویق بشن و با انگیزه بیشتری بیان دیگه بش نگفتم ولی واقعیت اینه همینایی که استاد بهشون میگه بچه,فردا روز چنان بر آدم سوار میشن و ادعا میکنن دوماه زودتر کمربند گرفتن و لایق ترن که نمیشه از عرش کشیدشون پایین. و استاد ازین چیزا خبر نداره و بی قصد و غرض خواسته من درونا بزرگ بمونم!! قبلا خیلی مرتب تر میرفتم کلاسا رو. خیلی. کل تابستون فقط یه جلسه غیبت داشتم اما حالا مخصوصا این ماه,شاید سرجمع 4 جلسه. جایی که ادم حس خوبی نداشته باشه,ناخوداگاه زده میشه ازش و میره جایی رو پیدا کنه که حس خوبه برگرده... آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:33